Home > > Blossom Goodchild, June 5, 2013

Blossom Goodchild, June 5, 2013

بلاسم گود چایلد-15 خرداد 1392

دوباره ما اینجاییم! سلام به شما. امروز مایلم به سوال یکی دیگر از اعضای تیم مترجمین بپردازم. مجددا اعتماد به نفس پیداکرده ام... و این خود باوری من را تا حدی به (ادامه کار) متمایل می کند... که برای انجام کار مناسب و به نفع همه است! خب... سوال این است...توضیح دقیق در خصوص وجود اقوام و زبانهای مختلف بر روی سیاره چیست؟ توضیح شما چیست!

به شما خوش آمد می گوییم توام با عشق، پرسشهای مطرح شده را پاسخ خواهیم گفت. در آغاز اجازه دهید اعتراف کنیم که ما در طی این گفتگوها، پی بردیم که اشتیاق به این موضوعات موجب پیشرفت "خود(حقیقی)" و حذف منیت میگردد. مشاهده این امر در هر یک (از شما) موجب کمال خرسندی است.

خب... پس کسی می خواهد از جایگاه دقیق "نیاز" به بیان و کلمات مطلع شود. و اینکه آیا ما میتوانیم به زبانهای مختلف صحبت کنیم یا خیر؟

در بسیاری از اقلیمها، سیارات و ارتعاشات دیگر... به آن شکلی که مورد انتظار شما است... نیازی به این چیزها نیست. کلمات، بیان ظاهری و سطحی اشخاص می باشد. با اینکه فرد گمان می کند "معانی" کلام خود را انتقال داده، اما غالبا کامل نمی باشد... ضمن آنکه شخص در بیان با کلمات... انرژی زیادی از دست می دهد.

در اصل، نور با "صوتی" همراه است که آن (صوت)، "هدف" از آن گفتگو را ارائه می دهد. با ابراز عشق خالص... نوری بهشتی جاری می شود که بطور خودکار منجر به ایجاد "ارتعاشات صوتی" خواهد گردید. پس... در آغاز، زبان فقط یک صوت ساده بود که (مستقیما) از روح سرچشمه می گرفت و همان چیزی را ارائه میداد که احساس آن فرد بود. یک حرف قصدی یا تعمدی نبود... بلکه "سخن خالص آن شخص" بود. کاربرد آن در زندگی شخصی، امری عادی بود. بسیار شبیه صدای وزش باد یا خش خش برگها است. هر کسی، صوت مخصوص به خود را داشت که ناشی از خودش بود... از درون سرچشمه می گرفت.

ممکن است توضیح دهید که (این صوتها) چه تفاوتی با یکدیگر دارند؟

هنگامی که پرنده ای آواز می خواند... مشخص است که دارد می خواند... اما هنگامی که ساکت است... باز هم یک ارتعاش صوتی وجود دارد که از درون آن بر می خیزد... همه چیز این گونه است. حتی هنگامی که صحبت نمی کنید... ابزارهایی وجود دارند که قادرند میزان ارتعاشات شما را اندازه گیری کنند. میزان نوسان آن بستگی به "انرژی" شخص در آن مقطع از زمان دارد. کسی که از لحاظ آگاهی و ارتعاش در (سطح) پایینی قرار داشته باشد، اصوات پایینتر را منعکس می کند... بستگی به چگالی (ارتعاش) فرد دارد... هر قدر (چگالی) سبکتر ... شادی و نشاط بیشتر.

تو خودت بلاسم، گفته بودی که چقدر عاشق "سکوت" شب هستی... اما در عین حال می توانی صدای وز وز متعلق به آن (سکوت) را بشنوی.

خب... بعد... آن چطور در غالب کلام می گنجد؟

با ایجاد طنین، از طریق معنی. به انسانها یک جعبه صوتی اهدا شده است...بخشی از یک آزمایش... به این قصد که بتواند به طریق متفاوت دیگری نیز بیان داشته باشد. بسیاری از گونه ها به این نوع گفتگو نیازی ندارند... زیرا آنها از طریق تله پاتی با یکدیگر گفتگو می کنند.

بسیاری از شما کلام نور را شنیده اید. کلام ایراد شده... توسط برخی از "عالمیان". می توان گفت که آن ارتعاش بسیاری از اصوات تولید شده است، ضمن آنکه به فرم محاوره لغوی نمی باشد. آن ترکیبی از "اصوات" و "فوق اصوات" متجلی شده از نور می باشد... که از پس نور و از "سیگنالها" و ارتعاش دیگری دریافت می گردد.

به این شکل، کلام آغاز می گردد.

مجددا... خاطر نشان می کنم که نژاد بشر، یک آزمایش است. ما از جعبه صوتی اهدایی، مطلع بودیم... اما آن کلام توسعه یافته، متعلق به ما نبود... از آن شما بود. از تجلی روح (شما).

در آغاز، دریافتید که "طول موجی" که از دهان بیرون می آید بطور خودکار از احساسات قلبی نشات می گیرد. به همین دلیل، ما اغلب می گوییم احساسات را دنبال کنید... زیرا غالبا... کلمات ناشی از انرژی های زائد می باشند.

سوء تفاهم نشود... اگر براستی گوش داده شود... کلام برخاسته از درون روح/قلب بسیار زیباست... اما (کلمات) غالبا برخاسته از انرژی های سطح پایین می باشند... که بسیار بهتر است از مکالمات فرد حذف گردند.

بنابراین، تجربه (شنیدن) صوت نهفته در "بیان احساسات" توسط کسی، بیانگر آن است که آن شخص مدت مدیدی روی سیاره زمین اقامت (تناسخات پی در پی) داشته است... البته در برخی موارد.

موارد دیگر (روشهای بیان دیگر) چطور؟

آنها نیز همراه با شما آمدند. برخی از نژادهای پیشرفته، زبانهای خاص مربوط به سیستمهای دیگری را ارائه نمودند... زیرا درون "کتب مقدس" و نماد های سمبولیک آنها کدهایی وجود دارد که ریشه های عمیقی در معنی دارند.

که مشخصا به دورانهای دیگر مربوط می شود! مطمئنم خواهید گفت مصریها؟... شاید هم عبری ها؟

تا حدودی.

پس... اگر اشتباه نکنم... شما می خواهید بگویید که گرچه ما "انسانها" یک گونه آزمایشی از حیات هستیم... اما درعین حال توسط سیستمهای دیگر نیز مورد کمک قرار گرفته ایم... که طی این مدت برای کمک به ما فرود آمده اند. آیا این همواره بخشی از نقشه بوده است؟

ما را به خنده وا میدارید... هر چند همه اینها طرح کلی ملکوت است... اما آنچه برای شما بهتر است بدانید این است که نقشه این است، که نقشه ای خلق شود... ماهیت یک آزمایش ایجاب می کند که براساس آزادی اراده تصمیم گیری شود.

حس کردم داشتید می گفتید آزاد... آن هم ملکوتی... که ذهنم به موضوع دیگری معطوف گشت... آیا ما دارای اختیاریم؟؟

البته که اختیار دارید و قطعا آن (اختیار) از سوی ملکوت است. همه چیز... همینطور ما، که پشت سر هم می گوییم ملکوتی است... حتی اگر قادر به دیدن الوهیت آن نبوده... یا احساسی از الوهیت آن نداشته باشید.

میدانم که خیلی ها خواهند پرسید... در مورد روستاییانی که تکه تکه شده اند، یا بچه هایی که مورد تجاوز قرار گرفته اند و مواردی از این دست که می شود ذکر کرد... چه الوهیتی وجود دارد؟

ما هم می گوییم "آنرا بیابید".

عجب... انتظار چنین جوابی نداشتم. منظورتان این است که در قلبمان... عشق را جستجو کنیم؟ یا "پیشنهاد" می کنید به این وضعیت، عشق بورزیم؟ اینها دو چیز متفاوتند.

و هر دوی آنها به صلاح هستند.

بخشش عشق به وضعیت "ارتعاشی پایینتر" را میفهمم... اما واقعا پیدا کردن عشق در آن، امریست بسیار متفاوت.

اما این همان کاری است که ما از شما می خواهیم انجام دهید.

چگونه؟

با پذیرش این (اصل) که همه چیز از ملکوت است. غیر از این نمی تواند باشد. روشی که شما برای "بررسی" یک رویداد خاص در جایی روی این سیاره بر می گزینید، بر اساس "منیت خودتان" است... زیرا شما قادر نیستید که آن (رویداد) را از منظر عظیمتر آن ببینید. مثل همیشه... توضیح این مسئله برای ما در غالب کلام دشوار است.

ضمن آنکه باید بگوییم... اگر آگاهی شما، مملو از ایمان به این امر باشد... که عشق الهی در همه چیز جاری است... آنگاه، علیرغم افکار پریشان کننده ای که از طریق کلام به شما می رسد... آگاهی شما قادر به پذیرش حقیقت امر خواهد بود.

اما گفته بودید که با آزادی اراده، این آزمایش بطور وحشتناکی به خطا رفته است! پس چگونه آن می تواند الهی باشد؟

سوال بسیار خوبی است.

مایلید پاسخ دهید؟

گرچه بعضی چیزها ممکن است "وحشتناک" بنظر برسد... یا "درد آور"... یا "مملو از نفرت"... یا"منزجر کننده" ... یا "زشت"... اما باز هم عشق است... فقط با اختلاف در سطح ارتعاش با آنچه که (اصطلاحا) گفته می شود "شادی عظیم"... "دادن آرامش"... یا "قدر شناسی"...

آن روی سکه، برای همه بسیار آموزنده است... فریبها (ظواهر امر) موجود در آن، "حقیقتا" به میزان زیادی آگاهی دهنده است و موجب روشن ضمیری می گردد.

با تمام احترامم... پس چطور راه بطور وحشتناکی به خطا رفته است؟

زیرا با آزادی اراده... بعضی ها خود را در چگالی "شیطانی" از دست دادند (به سطوح بسیار پایینی نزول نمودند).

غم انگیز است! شما قبلا هرگز این عبارت را ذکر نکرده بودید... داشتم فکر می کردم... که بایستم و بررسی کنم که آیا واقعا شما را بدرستی انتخاب کرده ام؟

قطعا اشتباه نکردی. زیرا قصد ما این است که راجع به آن صحبت کنیم. این یک لغت کاربردی است... و التزام بخش فوریت نیروی تاریکی می باشد، اینطور نیست؟

بله. اما می دانم که چیزی بنام "شیطان" وجود ندارد. در واقع آن حقیقت ما است.

و این یک حقیقت راستین است. آن (شیطان) زایده فکر است... بنابراین برای برخی، حقیقت دارد. در حالی که می توان به وجود آن تنها بعنوان یک انرژی صحه گذاشت. مانند هر چیز دیگری. شما "عقاید" بسیار متضادی دارید... زیرا طرز تفکر اشخاص با یکدیگر بسیار متفاوت است. هر مسیری را که برای پیمودن برگزینید، با محدودیت مواجه خواهید شد.

پس وقتی می گویید که بعضی ها در چگالی شیطانی از دست می روند... منظور شما صرفا این است که در "تاریکی از دست می روند".

قطعا. با این حال ما احساس می کنیم که ضروری است آن به این طریق بیان شود... با قصد کمک به درک این مسئله که "جهان هر کس" بر اساس الگوهای فکری وی خلق می شود... حتی اگر همه آنها بر روی یک سیاره اقامت داشته باشند... البته به این معنی نیست که جهان بینی آنها نیز یکسان است... به تفکری که بر میگزینند بستگی دارد... عشق یا ترس.

برای "حالت وجودی" ما، این مسئله غیر قابل درک بود که عشق بتواند به این کیفیت از خود دچار شود. اما... با پذیرش آن... به چگونگی عملکرد آن پی بردیم و دریافتیم که این دوگانگی، حقیقت نهفته در پشت دروغها را بیشتر نمودار می سازد!

از این عبارت شما دوباره جا خوردم. دروغها؟

زیرا هردوی آنها به روح کمک می کنند. برای آنکه یک فرد تشخیص دهد که چه چیزی واقعیت است و چه چیزی واقعیت نیست... باید به یک حد کاملی از رشد برسد.

بنظر می رسد ما از پرسش اصلی خودمان دور شدیم... که غالبا هم اینطوری می شود... اما پیش از رفتن ممکن است برای ما راجع به تفاوت بین نژادها... رنگ پوستها... تمدنها و غیره صحبت کنید؟ چرا/چگونه همه آنها پدید آمدند؟

اکنون بطور خلاصه می توان گفت که اغلب آنها حاصل توسعه یک روند طبیعی می باشند.

اما بنظرمان معقولانه تر این است که صحبت در این مورد را به فرصت دیگری موکول کنیم، نه هنگامی که ما در انتهای یک گفتگو هستیم... بلکه در آغاز آن... زیرا ممکن است در این مرحله مغز به زحمت بیافتد... و این برای شفافیت و تازگی ذهن نسبت به آنچه که ما راجع به این مسئله خواهیم گفت، بهتر است.

باشه... اینطوری بهتره... شاید دفعه بعد. بسیار متشکرم... من همیشه از این صحبتها لذت می برم... هیچ پایانی برای این داستان نمیتوان متصور بود.

اما ما خواهیم گفت: همه آنها پس از آن در خوشی و خرمی زندگی خواهند کرد!

در انتها! همراه با نور وعشق و سپاس از طرف همه ما.

مترجم: سعید

Website: Blossom Goodchild

لطفا نظرات و پیشنهادات خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید
Att: Behi
arcturian.nation@gmail.com



Share |