Home > > Blossom Goodchild, February 5, 2013

Blossom Goodchild, February 5, 2013

بلاسم ۱۷ بهمن ماه ۱۳۹۱

درود … و همانگونه که ابر سفید همیشه شروع می کند … خوش آمدی گرم بر شما دوستان من!بدون تردید هنگامی که این انرژیهای نو با قدیمیها مخلوط می شوند ویرانگری می کنند! ولی حالا بروشنی می بینم که چه روی می دهد در ارتباط با زدودن قدیمیهایی که بطور مرتب به صورت تو می کوبند تا آنکه آنها را بزدایی. من در درون خود "می دانم که نقشه الهی" بخوبی در دست اجراست ، همانگونه که ما در حال آماده شدنیم تا به "کره زمین نو" گام نهیم … بدرون آفتاب باشکوه … نظر شما جیست؟

همه خوش آمدید. براستی که چنین است و این همان چیزی است که بشدت در حال روی دادن است. همانگونه که شخص خود را با جنبه های برتر خویش هماهنگ می کند ، لازم است از آنچه که بیش از این برایش سودی ندارد دست بکشد. ما این موضوع را بسیار تکرار کرده ایم ، ولی هنگامی که این پدیده روی می دهد … به خوشایندی خواندن این کلمات نخواهد بود.

از طرف دیگر … اجازه دهید بگوییم زمانی که این پدیده روی داد … تجربه کردن کلماتی که ما بیان کرده ایم درباره "زندگی نو" و "دورانی نو" … بسی خوشایندتر خواهند بود تا تنها خواندن آنها! این چیزی است که باید منتظرش باشید.

ولی همزمان … اگر شما بخواهید می توانید هم اینک تجربه شان کنید!

این چیزی است که ما می گوییم که این یک "احساس" است. شما می توانید در همین لحظهاراده و تجربه کنید "دانستن" و "عشقی" را که "شمایید" … یا می توانید در ارتعاشاتپایین تری که به قلب شما چنگ می زنند دست و پا بزنید. و بچسبید به زندگی عزیزی که ارتعاشات پایین آن مدتهای مدید با شما بوده اند و حداکثر تلاش خود را می کنند که همچنان با شما بمانند. درحالیکه "شما می دانید" این کار عملی نیست. البته دست کشیدن از شرایط موجود ساده ترین کارها نیست … در واقع ای روحهایی … که در آن شرایط رشد کرده اید ، اگر تمایل به پیشرفت دارید دست کشیدن از آن یک ضرورت است. براستی می توان گفت نه تنها لازم است … بلکه مهم و حیاتی نیز هست!

هرچه بیشتر شما "خویشتن نو" خود را به پذیرید … بیشتر خواهید "دانست" که قدیمی هاباید بروند … و هنگامی که این تبادل صورت گرفت ، انرژیهای قدیمی شما را ترک نموده بی هدف سرگردان می شوند بی انکه بدانند چه شده.

"ما بار دیگر قویا" پیشنهاد می کنیم … پیرو احساس خود باشید".

آنچیزی که موجب می شود شما "احساس خوبی" داشته باشید.

من براستی مخلوطی از احساسات را "حس" می کنم ، در حالیکه "می دانم - احساس می کنم" در سطحی که برای من تازگی دارد که تغییر در شرف روی دادن است.

تغییری در حال حاضر روی داده بلاسم عزیز. آین تغییر بسیاری از چیزهایی را که در درون جهان شما با استحکام جای گرفته بودند حرکت داده و از چنگال تاریکیها رهایشان نموده. ولی این وظیفه شماست که پذیرفته و متوجه باشید که این جنبه های منفی که ریشه های عمیقی داشتند از فضا و جو زمین شما رها شده … در مسیر خروجشان و در برخورد با انرژیهای نو ، از اثر گزاردن بر آنان جلوگیری می شود.

ولی این مهم در همه تبدیلهایی که به ما گفته شده صورت پذیرفته … اینطور نیست؟

البته.

آیا روزی خواهد رسید که دیگر بیش از این تبدیلی در کار نباشد؟

نه. ولی اینرا درک کنید ، همانگونه که شما و سیاره تان به ارتعاشات بالاتر صعود می کنید … سطح عظیم تر "عشق" را نسبت به خویشتن تجربه کرده ، پشت سر می گذارید و اجازه می دهید آنچه را که کار خود را انجام داده و بیش از این بکار نمی آید محو شود. پس 'تبدیلها' در روزهای آتی هنگامی پیش خواهند آمد که چیز ناخوشایندی برای پشت سرگزاردن باقی نمانده باشد ، و شخص تنها به اوج گرفتن خود در درک بهتر خویشتن ادامه دهد ، که البته بسی شادی آور است.

ای مردم زمین … آنهایی که "احساس سردرگمی" در اندیشه هایشان درباره اینکه چه چیزی در حال وقوع است … "احساس" اینکه آیا اصلا" جیزی روی داده … "احساس" از دست دادن امید و ایمان خود را دارند … ما خواستار آنیم که به تحقیق و تفحص در درون خود پرداخته و "بدانید" …

"که در واقع هم اکنون برترین تغییرات و انتقالات در حال ظاهر شدن هستند"!

"درست همینجا و حالا"!

شما خواهان تغییر روی سیاره خود بودید ، مگر نه؟ و شما آنرا دارید … ولی بسیاری از شما آنرا نمی پذیرید چون بدانگونه که انتظارش را داشتید نیست. آیا ما بشما نگفتیم در انتظار غیر منتظره ها باشید؟

بلی. ما همه آنها را می پذیریم. ولی … برای بسیاری از ما تغییری که انتظارش را داشتیم … مساعدت درباره شفا و بهسازی سیاره ، شفای روحهای روی ان ، فن آوریهای نو که این کارها را انجام دهد … نشانه ای بطریقی که "بدانیم" ما احمقان و دیوانگان نیستیم … شما این چیزها را می دانید! … در حالیکه جالب است به بینیم که تا اینجای کار … هیچ یک از آنها را نداریم … ولی این تغییر را در درون خودمان داریم … یک "تغییر بزرگ" … اگر ما آنرا پذیرفته و بدان بچسبیم!

و بنابراین دوستان عزیز … آیا نمی بینید؟ آیا نمی بینید؟ آیا چشمان شما هنوز بسته اند؟

این تغییری که شما بصورت "تفاوت" در درون خود پذیرفته اید … براستی همان است!براستی همه آنچیزی که شما می اندشید که آن تغییر بدانگونه خواهد بود. چه همانگونه که"شما" آشکار می شوید … همانگونه که "شما" می شوید … همانگونه که "شما" خود را بالا می کشید … همانگونه که "شما" قدیمیها را رها می کنید … همانگونه که "شما می شناسید خود را که چه کسانی هستید" … همه آنچیزهایی که شما در انتظارشان هستید …"شما" بوجود خواهید آورد.

من گمان می کنم که ما این را بوجود خواهیم آورد … حتی تا آنجاییکه شما را ملاقات کنیم یا حداقل نمایش بزرگی از سفینه ها و غیره … بواسطه افزایش کافی ارتعاشات ما که اجازه می دهد این چیزها بوقوع به پیوندند؟ دیگران نیز در این باب بسیار گفته اند. ولی در نهایت صداقت بپرسم … چرا در گذشته اینهمه قول و وعده بما داده اید در حالیکه "می دانستید" ما هنوز ارتعاشات صحیح و لازم را برای این پدیده ها نداریم؟

در اینجا ، فهم ساده ای از "حالا" و یک اشتباه در درک مفهوم "زمان" وجود دارد. ما در زمان زندگی نمی کنیم. ما زندگی می کنیم در "حالا" و "می دانیم" چه چیزی در شرف پدید آمدن است و چه "خواهد شد".

ولی … درست پیش از ۲۱ دسامبر و حتی دیگر مواقع گفتار شما به حد اعلای خود رسید بگونه ای که چیزی در شرف وقوع است … و همه ما بشدت به هیجان آمدیم … و آنگاه … هوووپ!همه چیز دوباره از میان رفت … و دیگر بار ما زندگی معمولی خود را ادامه دادیم … این امر برای من جای نمی افتد.

برای ما … کاملا جا می افتد. آن بسیاری چیزها را که ما تبلیغ می کنیم "واقعیتهای ما" هستند و همان چیزهایی که در شرف روی دادنند.

خوب … باشد … ولی … بعنوان مثال … شما پیش از کریسمس در مورد "آن پدیده" بسیار گفته بودید … که "روی خواهد داد" … و شما درباره آن مکرر گفتید … و ما باور کردیم که هر لحظه احتمال روی دادنش می رود … در روز ۲۱ دسامبر. "حالا" … شما حتی با اکراه درباره اش سخن می گویید. منظور من این گونه چیزهاست. بهمین سبب من نمی فهمم … و اطمینان دارم که در این مورد تنها نیستم.

بلاسم عزیز … "همه" عزیزان … این خواست ماست که شما را "به هیجان" آوریم … چون هنگامی که شما درباره همه چیز به هیجان آمدید … ارتعاشات خود را افزایش می هید. تصورش را بکنید که چه اثر همگانی خواهید داشت وقتی شما همگی با هم به هیجان آیید. تصورش را بکنید که چگونه ارتعاشات بالای شما بشیوه ای "همبسته و یکتا" سیاره و هوشیاری خودتان را بالا می برد.

بلی … ولی هنگامی … چیزی در این راستا روی نداد … بدون تردید … آن ارتعاشات بکار نخواهند آمد … چون در واقع … آیا همه ما دیگر بار سقوط نخواهیم کرد … همه چیزهای اطراف ما را هم با خود به پایین نخواهیم کشید؟

بهیچ وجه.

چگونه چنین چیزی ممکن است؟ آیا شبیه این نیست که دو گام به جلو و پنج گام به عقب؟

ما این امر را بدین گونه نمی بینیم. چون درون هر بالا و پایین رفتن … توان شما …"دانستن" شما … عمیقتر در درون قلبهای شما جای خواهد گرفت.

در این باب زیاد اطمینان ندارم. بسیاری خواهند گفت که بسی ضعیف تر شده اند!

این ادعا را ما زیر سٌوال می بریم. چون بلی … همه اینها ممکن است برای کسانی سٌوال برانگیز باشد … و حتی ممکن است در واقع کسانی لحظاتی داشته باشند که آنچه را که می دانند واقعیت دارد فراموش کنند … ولی تنها برای لحظاتی ناچیز در "وجودشان". ولی آیا تو بلاسم نمی گویی که همیشه تندرستی خود را باز می یابی … با جایگزینی قویتر "دانستن" در درون قلب خودت؟

گمان می کنم با گذشت زمان … پس از اینهمه سالها … با پشت سر گذاشتن همه آنچه که با آنها روبرو شده ایم … "دانستن" من به اینکه روزی همه اینها معنی و مفهوم پیدا کرده و من در درون خود از اینکه به این قضایا چسبیده ام بسیار راضی خواهم شد … اگر تنها در مواقعی کمی بیشتر دقت کنم … همه چیز بخوبی ردیف خواهد شد!

چنین تصور کنید … تصور کنید که همین امشب در خواب … خواب دیدید که جایی در کلاس درس بودید … بسیار کسان در این کلاس بودند که بنظر شما اشنا می آمدند … برخی را از نزدیک می شناختید و بقیه قیافه هایی آشنا داشتند … برخی از قیافه ها هم ناآشنا ولی شما آنها را می شناختید. به شما توضیحاتی داده می شود درباره آنچه که روی کره زمین و در زمان حضور شما در این اوقات مشکوک روی خواهد داد. همانطور که شما از این رویدادها باخبر می شدید … به هیجان شما افزوده می شد.

"دانستن" اینکه شما می باید "روی زمین باشید" … "آنجا" … و بخشی از این "تغییر بزرگ" … تمامی وجود شما را آکنده از افتخار و "عشق" کرده بود.

همچنانکه شما آنجا نشسته بودید … از این "نقشه الهی" آگاه شدید … هیجان شما بقدری است که نمی توانید بیش از این منتظر فرا رسیدن آن شوید.

به این قضیه بیاندیشید.

"بیاندیشید به این احساسی که شما از میان عده زیادی بمنظور حضور روی زمین در این اوقات ، برگزیده شده اید".

"شما … قویترین قدرتمندان".

آنگاه … شما به آن بخش از خواب خود می رسید … که به شما گفته می شود "همه آنچه که به شما گفته شده … بیاد نخواهید آورد". آیا ناگهان از رفتن منصرف خواهید شد؟ آیا فکر می کنید که این کار شما نیست؟ بهیچ وجه! شما با اطلاع پیدا کردن از این امر فرو نخواهید ریخت… چون شما "می دانید" که این بخشی از نقشه است!!

سپس به شما گفته می شود … همانگونه که هر فاز بر شما آشکار می شود … شما بیاد خواهید آورد … و حافظه شما باز خواهد گشت … و شما "این دانستن را تشخیص خواهید داد از طریق عشقی که در درون خود احساس خواهید کرد". چون در آن کلاس درس در خواب می بینید ، شما را بیش از همیشه به "عشقی که میشناسید" نزدیک می کند.

"نتیجه نقشه الهی بشما نشان داده شده است".

همانگونه که این مهم به شما گفته می شود … "روشنترین نور عشق" کلاس را آکنده می کند. و شما بیش از این آن قیافه های آشنا را نمی بینید … شما چیزی نمی توانید به بینید … چرا که "شما خود آن نور عشق هستید" و در آن لحظه "شما همه چیز را درک می کنید"!

شما آن قیافه های اشنا را "احساس" می کنید چون همه آنها خود شمایید. در آن لحظه ی"همه چیز" … "همه چیز دانسته می شود".

نور زایل شده و شما به کلاس درس باز می گردید … در حالیکه بیاد دارید تجربه ای را که درقلب شما باقی خواهد ماند … و خود را به شما آشکار خواهد کرد … هنگامی که "نقشه الهی" ایجاب کند.

صبحگاهان شما از خوابی عمیق و زیبا بیدار می شوید. شما "می دانید" که خوابی که دیده اید … همچون بسیاری دیگر … بدرستی نمی توانید همه آنها را دریابید … تنها تصاویری مبهم و "احساسهایی" پراکنده.

و اینک ای عزیزترین اعضای خانواده ما … ما با شما از "عشق و دانستنی" ژرف می گوییم.

"این یک رویا نبود".

امروز همینجا گفتارمان را پایان می بخشیم … شاید کمی ناگهانی بنظر آید … ولی ما اهمیت چنین تصمیمی را "می دانیم".

"ما همگی شما را عاشقانه دوست داریم".

و ما هم "شما را عاشقانه دوست داریم". با عشق و سپاس.


Website: Blossom Goodchild
Translation: Behi

لطفا نظرات و پیشنهادات خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید
Att: Behi
arcturian.nation@gmail.com



Share |